کتاب چنین گفت زرتشت

اثر فردریش نیچه از انتشارات جامی(مصدق) - مترجم: مسعود انصاری-بهترین کتاب ها و نمایشنامه های فلسفی

Nietzsche was one of the most revolutionary and subversive thinkers in Western philosophy, and Thus Spoke Zarathustra remains his most famous and influential work. It describes how the ancient Persian prophet Zarathustra descends from his solitude in the mountains to tell the world that God is dead and that the Superman, the human embodiment of divinity, is his successor. Nietzsches utterance God is dead, his insistence that the meaning of life is to be found in purely human terms, and his doctrine of the Superman and the will to power were all later seized upon and unrecognisably twisted by, among others, Nazi intellectuals. With blazing intensity and poetic brilliance, Nietzsche argues that the meaning of existence is not to be found in religious pieties or meek submission to authority, but in an all-powerful life force: passionate, chaotic and free.


خرید کتاب چنین گفت زرتشت
جستجوی کتاب چنین گفت زرتشت در گودریدز

معرفی کتاب چنین گفت زرتشت از نگاه کاربران
Also sprach Zarathustra, Friedrich Nietzsche
تاریخ نخستین خوانش: یک از روزهای سال 1971 میلادی
عنوان: چنین گفت زرتشت - کتابی برای همه کس و هیچکس؛ اثر: فردریش نیچه؛ مترجم: حمید نیرنوری؛ تهران، ابن سینا، چاپ دوم 1346؛ در 436 ص؛ چاپ دیگر: تهران، امیرکبیر، سیمرغ، چاپ سوم 1351؛چاپ دیگر: تهران، اهورا، 1384؛ در 597 ص؛ شابک: 9647316097؛ چاپهای بعدی اهورا، 1385؛ 1386؛ 1388؛ 1392؛ موضوع: فلسفه فیلسوفان آلمانی - قرن 19 م
عنوان: چنین گفت زرتشت - کتابی برای همه کس و هیچکس؛ اثر: فردریش نیچه؛ مترجم: داریوش آشوری؛ اسماعیل خویی؛ تهران، نیل، 1349؛ در یک جلد؛ چاپ دیگر: 1352 در 488 ص؛ چاپ دیگر: تهران، نگاه، 1370، در 542 ص؛ چاپ هشتم 1372؛ چاپ سی و پنجم 1393؛
عنوان: چنین گفت زرتشت؛ مترجم: مسعود انصاری؛ تهران، زرین، 1379؛ در 607 ص؛ شابک: 9789644074004؛ چاپ دیگر؛ تهران، جامی، 1377؛ در 384 ص، چاپ دوم 1379؛ چاپ سوم 1380؛ چاپ پنجم 1382؛ چاپ هفتم 1385؛ چاپ هشتم و نهم 1386؛ در 378 ص؛ شابک: 9645620600؛ چاپ دهم 1388؛ دوازدهم 1391؛ سیزدهم 1393؛
مترجمهای دیگر: مهرداد شاهین؛
ای انسان! هشدار! نیم شب ژرف چه میگوید؟
خفته بودم، خفته بودم، از خواب ژرف برخاسته ام
جهان ژرف است، ژرفتر از آن که روز گمان کرده است. رنج آن ژرف است، لذت، ژرفتر از محنت. رنج میگوید: گم شو! اما هر لذتی جاودانگی میخواهد، جاودانگی ژرف ژرف را! ترجیع بند زرتشت
ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
دوستانِ گرانقدر، در این ریویو اصلاً قصد ندارم به نقدِ این کتاب بپردازم، چراکه نقد این کتاب یعنی نقد بزرگمردی همچون «زرتشت» میباشد
عزیزانم، من «نیچه» را به عنوانِ یک نویسندۀ زبردست میشناسم که این کتاب را به بهترین شکلِ ممکن نوشته است... با تمام احترامی که برای هواداران «نیچه» قائل هستم، ولی او را به عنوانِ یک نویسنده و شاعر میشناسم و نه به عنوانِ یک فیلسوف... امّا «نیچه» یک شاعرِ اندیشمند است، زیرا جایی که اندیشه نباشد، شعر هم نیست، بیشتر ژاژخوایی و یاوه سرایی است... و اشعار و نوشته هایِ نیچه نه یاوه است و نه بیخردانه میباشد ... و این نظر و دیدگاهِ من است و به دلیلِ اینکه در میانِ دوستانِ عزیزم، اشخاصی هستند که به «نیچه» علاقه دارند، لذا به نقدِ فلسفیِ این کتاب نمیپردازم... چراکه، دوستانی که با اندیشه و فلسفۀ من آشنایی دارند میدانند که پیروِ فلسفۀ «برتراند راسل» و «آرتور شوپنهاور» هستم... جایگاه، جایگاهِ مقایسه نیست... ولی «راسل» و «شوپنهاور» با فلسفه و سخنانِ خودشان اخلاق و خردگرایی را به انسان می آموزند و آموزگاری بی مثالند، در صورتیکه «نیچه» به مانندِ این کتاب، به تعریف از اخلاق و آدابِ نیکِ «زرتشتِ بزرگوار» پرداخته است... پس خواننده در این کتاب با فلسفۀ ایرانی و فلسفۀ «زرتشت» آشنا شده است، نه با فلسفۀ «نیچه» و فلسفۀ 2500 سالۀ مغرب زمین.... «نیچه» همچون نویسنده ای توانا به بهترین شکلِ ممکن به ستایش از «زرتشت بزرگ» پرداخته است... «نیچه» با هوشمندی «زرتشت» را انتخاب نموده و این کتاب را ژرف ترین کتاب و اثرش خوانده است، تا اگر کسی بخواهد بالاتر و برتر از این کتاب و فلسفه اش سخن بگوید، نتواند... مگر اینکه خودِ «زرتشتِ بزرگ» زنده شود و اینکار را انجام دهد
عزیزانم، خوب به سخنانم دقت کنید،... من تنها زمانی میتوانم «نیچه» را فیلسوف قلمداد کنم که برایِ خودم تعریفِ «فیلسوف» را تغییر دهم و بگویم، چون نیچه جهانِ بعد از خودش را به فهمِ اندیشه هایش محکوم میکند، پس «فیلسوف» است... میزانِ بزرگیِ یک اندیشۀ فلسفی، مداومتِ یک چنین محکومیتی نیز میباشد
به عنوانِ مثال، «هگل» را به عنوانِ فیلسوف میشناسیم... و البته میدانیم که اساسِ فلسفۀ «هگل» این است که «بنیادِ هستی بر تناقض است» ....«هگل» این تناقضِ بنیادی را «دیالکتیک» نام نهاده است... حال سؤال اینجاست که آیا میتوان سخنانِ این فیلسوفِ بزرگ را با منطقِ انسانی قبول کرد؟ میدانیم که نمیشود، زیرا یکی از دو رکنِ اصلیِ منطق، «اصلِ عدمِ تناقض» است... پس میبینید که با تمامِ این شرایط باز هم «هگل» را فیلسوف میدانیم، چراکه مارا مجبور به اندیشیدن در موردِ سخنان و نوشته هایش کرده است
دوستانِ عزیزم، «نیچه» نوشته هایش زیباست و خواننده را افسون میکند، که این خطرناک است... ولی هنرش در این است که با زبانِ فلسفیِ خاصِ خودش مینویسد، و در فلسفۀ او فلسفۀ 2500 سالۀ مغرب زمین را میتوان دید ... اندیشۀ فلسفیِ او همانقدر ناظر بر بنیادِ اندیشه و تفکرِ «پارمنید» و «هراکلیت» و «ارسطو» و «افلاطون» است که به همان میزان ناظر بر بنیادِ اندیشۀ «دکارت» و «هگل» و «کانت» و «لایبنیتس»، میباشد
شاید خیلی از شما بزرگواران، با فلسفۀ «نیچه» موافق باشید، ولی من خیر... «نیچه» در موردِ اندیشۀ بنیادیِ این کتاب گفته است: «پندارِ بنیادیِ این اثر، اندیشۀ بازگشت جاودان است» ... دوستانِ عزیزم «بازگشتِ جاودان» که « نیچه» از آن نام برده است، نامِ دیگری برایِ «ارادۀ معطوف به قدرت» و در واقعِ ضرورتِ درونیِ اوست... که این همان بنیادِ اندیشۀ متافیزیکِ نیچه است
برایِ من خرد و عقل حکم میکند تا فلسفۀ بزرگانی چون «راسل» و «شوپنهاور» را قبول کنم تا اینکه فلسفۀ « اندیشۀ بازگشت» را قبول نمایم که از نظرِ علمی و منطقی غیرقابلِ اثبات است.....ولی با آنکه او را فیلسوف قلمداد نمیکنم، ولی بازهم میگویم که «نیچه» را یکی از بهترین و شاید بهترین نویسنده و منتقد فلسفی میدانم... به همین دلیل برایِ وی و پیروانش ارزش بسیار زیادی قائل هستم
بخش هایی از این کتاب را به انتخاب در زیر برای شما بزرگواران نوشته ام
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در صفحۀ 6 نوشته است: قدیس پاسخ داد: من سرود می سازم و آن را میخوانم، و چون سرود می سازم، میخندم و می گریم و زمزمه میکنم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در صفحۀ 27 نوشته است: از بلوط و علوفۀ شناخت تغذیه کردن و بخاطرِ حقیقت از گرسنه روانی رنج بردن؟ **** دوستانِ عزیز، در اینجا «نیچه» اشاره به دو عنصرِ فلسفۀ غرب، یعنی «شناخت» و «حقیقت» دارد
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در صفحۀ 27 نوشته است: آیا این نیست: خود را خوار کنی تا غرورت به درد آید؟ دیوانگیت را به درخشش آوری تا خردمندیت را ریشخند کنی؟
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در صفحۀ 28 نوشته است: «تکلیف» نامِ اژدهایِ بزرگ است **** دوستانِ عزیز، در اینجا «تکلیف» از مسیحیت شکل گرفته است و «کانت» نیز از آن استفاده میکرد و برایِ اولین بار «محمدعلی فروغی» آن را بکار برد
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در صفحۀ 32 نوشته است: آنگاه منم ایستاده آنجا گیج و گول چون این کرسیِ تدریس، دیری نا ایستاده هنوز، نقشِ زمین شده ام
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم این ریویو برای شما خردگرایان ایرانی، مفید بوده باشه
«پیروز باشید و ایرانی»

مشاهده لینک اصلی
من همیشه نوشته های من را با تمام قلب و روح من نوشته ام. من نمی دانم که مسائل کاملا روشنفکرانه چیست.\nنیچه با من موافق است و منافع زیادی را که من به شدت نمی خواهم وجود دارد. من در حال حاضر 5 سال است که نقل قول های خود را به اشتراک می گذارم، نقل قول می کنم که کمبود ذاتی آن من را بیشتر از آنچه که اکنون می خواهم دوست داشت. من هنوز عاشق بسیاری از عبارات خود را تا آنجا که قبلا انجام دادم، اما اگر ما تا کنون ملاقات کردیم، دیگران را دوست نداریم. با وجود این ناسازگاری، من سپاسگزارم که وقتی با جوانتر بودم و با تمام وجودم حرف می زدم، گرسنگی افسردگی، بدبینی و یک مارک ترسناکی به قتل عام از سلپی گرائی. من تعریف آن کلمه آخر را نفهمیدم، اما من به شدت نیاز به چیزی داشتم که به طرز وحشیانه ای ناپایدار و درخشان بود، شادی که از اجتناب ناامیدی اجتناب ناپذیر بود، اما به نظر می رسید در چهره اش کامل شده است. نیچه متداول و متناقض شده با اتهما، نیهیلیسم، و در عین حال شدید و شگفت انگیز برای آینده به نظر می رسید کامل پس از آن. تا حدودی، هنوز هم کامل است، اما فقط در بیت و قطعه. فراخوانی برای تنهایی و فردگرا به همان اندازه پررنگ است که آتئیستی هنوز با احساسات من مطابقت دارد، و طوفان های نفس گیر و سقوط خفگی، قلب من را همراه با آنها به ارمغان آورد. با این حال. در حالی که من واقعا در گریه او برای سوپرمن اجرا می شود، حتی رفتن به همان اندازه که برای قلب انسان خود چیزی است که باید برسد، من به سوپرمن خود را به همان اندازه توجه به عنوان من نگرانی من جوان خود را از جهان و مردم در آن کاملا بی ارزش هستند. تا این خواندن من به طور کامل نیتزچ معنی را درک نکردم؛ به عنوان عاشق عدالت اجتماعی، و به همان اندازه که من به عنوان زن هستم، شانس کمی برای گذراندن این همه نخبه گرایی (و کلاسیزم بودن) و محکومیت همدلی و خطاهای رپییری از بدبختی غم انگیز وجود دارد. عجیب و غریب، هر چند. شاید این نشانه ای از این است که چقدر زمانی که من بعد از نیایش نیامدم، زمانی که او را در دوزهای کوچک گرفتم، اما به طور خاص از دوره زمانی که در آن نوشتم، آگاه هستم. تقصیر او از @ mob @ نظرات من در مورد ایدئولوژی های ظالمانه را بازتاب می دهد و من باید تعجب کنم که چقدر محکومیت عجیب و غریب او از ذهنیت مردم به مردم نسبت به ایده هایی که آنها زندگی می کردند، افتاد. همانطور که برای تصویر خشم خود را از زنان، که می داند که دوز سالم فمینیسم و ​​قرار گرفتن در معرض چنین متفکران بسیار خوبی مانند سیمون دبوووور، هانا آرنت و بسیاری دیگر را انجام داده است. احتمالا از ایجادکنندگان خود، حامله شدن بارداری را خلاص کردید (اگر میخواهید به شما دروغ بگوید، نیچه، لطفا از تمایز مضحک و غیرمستقیم از خودداری کنید)، اگر هیچ چیز دیگری نیست. همچنین، مسئله ی یک تلاش جدی او در رابطه با عشق به همجنس گرا، درست در زمان ترکیب این قطعه است. این کار او را به هیچ وجه بهانه نمی کند، اما برخی از آن را به عنوان بخشی از زندگی خود توضیح می دهد. همه این موارد در مورد تفکر آرزویشان است، اما دیدن این است که این رادیو مبهم در مورد تفکر آرمانی است و بیش از آنکه ارزشمند باشد. برای همه ی نیتشها که تضعیف تضادهای غیر انسانی بود، نوسانات سرعتی آتش بین سرتاسر جهان و فرود به جهنم را به طور کامل، به طور کامل، و به طوری که کامل، و سپس با آن ساختار dêtre هر دو مرگ با جدیت شدید و با طعم جذاب جذاب. در مورد اخراج از همه چيز مستحکم، هر كس ثابت، همه چيز ناپديد شده و منسوخ شده است و در نهايت پس از مدتي طول كشيده شده، هيچ كس نيكيليسم وجود ندارد، اما زندگي عجيب و غريب دارد كه در خيانت به خود خنده مي كند و پيشرفت آشفته اي را دوست دارد كه خودم نمي توانم از دلسوختن و ساختن خودم فرار کنم این - در حال حاضر راه من است: کجا مال شماست؟ بنابراین من به کسانی که از من خواستند راه پاسخ داد. برای راه - وجود ندارد!\nنیچه اگر چیز دیگری نباشد، این را در ذهن دارم. همه چیزهایی که Zarathustra شما زنگ می زد، صداهای من است، اما شما یکی از کسانی هستید که از نظر آزادی بیش از مشاوره راضی هستند. برای این، من در بدهی تو هستم من از امروز و از آن زمان بوده ام (او سپس گفت)؛ اما چیزی در من وجود دارد که فردا و روز بعد و فردا و آینده است.\nP.S. این نسخه خاص عالی بود من هیچ نکته ای در مورد کیفیت ترجمه نمی دانم، اما مقدمه و پایان نامه ها، پایان نامه هایی که شامل تمام بیت های غیر قابل ترجمه با توضیحات بالقوه ممکن بود، ضروری بود.

مشاهده لینک اصلی
مثل مسیح، اما خنک تر.

مشاهده لینک اصلی
فیلم های ترسناک هرگز من را همانند آثار متفاوتی از ادبیات و فیلم به من نگفت. خواندن زرتشت به عنوان یک نوجوان، یک تجربه بسیار قدرتمند بود؛ کار بر خلاف طبقه بندی یا سبک، زمان یا مکان است. من هشدار دادم که نیچه برای خوانندگان جوان (مانند ماکیاولی) خطرناک بود چرا که او دیوانه بود. این باید خواند این نخستین برخورد من با تفکر وجودی بود، نقد جدی در مورد ماهیت ارزش ها و اعتقادات. حوادث در کتاب بیشتر شبیه به ادبیات کتاب مقدس است تا رساله ای که در آن اتفاق می افتد، به جز اینکه درس نیست، @ Thou Shalt @ اما @ چرا من باید @ امیدوارم بتوانم آلمانی را به اندازه کافی برای تفسیر پویایی روایت اصلی نیتش بخوانم. Zarathustra کامل از دیدگاه های سوررئال است چالش برای تفسیر اما در همان زمان، معناشناختی از فلسفه معمولی است که باعث می شود این زمینه برای بسیاری از دانش آموزان جوان غیر قابل دسترس است. بسیاری از چیزها با پرشهای جاهطلبانه و شدید متافیزیکی کاوش، جشن گرفته شده یا مورد محکومیت قرار می گیرند: نسبیت اخلاقی، الهیات مقایسه ای و عود ابدی، هیچ چیز از عشق زندگی، اراده به زندگی. بسیاری از مباحث جذاب، چیزی را که نیچه را تحت تأثیر قرار داده است، بررسی کرده است: محیط اجتماعی در اواخر قرن نوزدهم اروپا، تضادهای تفکر روشنگری و غیره. به این ترتیب، گفتار زرتشت برای همیشه رمز و راز خود را حفظ می کند و یک بنای تاریخی برای بی نظمی نیچه است.

مشاهده لینک اصلی
چطور سیب های خود را دوست داشتید، جده لعنتی-دیه؟ به این ترتیب Barnaby Jones صحبت کرد. من این کتاب را حدودا سال 2001 یا 2002 خواندم. من خیلی نگران نوشتن نقد ها نبودم و چقدر عجیب بود؟ نیچه را یک مرد بسیار هوشمند می دانم، من یک دسته از یادداشت ها و نقل قول ها را نقاشی کردم. از آن جایی که Ive یک بررسی واحد توسط فریدریش N. در این محل نیست، من فکر می کنم، به جای هر چیزی روشنگری یا هوشمندانه، برای کپی کردن این یادداشت ها زیر، به صورت عمدی. و پس از انجام این کار، من کاملا مطمئن نیستم که امیدوارم با چنین مجموعه ای ناقص از پوسته های بادام زمینی امیدوار باشد. [خجالت] اما تصمیم داری چه کار کنی؟ شاید کسی در جایی به نحوی چیزی پیدا کند که Zarathustra جذاب تر از آنچه که در غیر این صورت ممکن است داشته باشد و این فقط برای من قلدر است. یادداشت های نوشته شده روی کاغذ قهوه ای قهوه ای و به شدت لعنتی برای رونویسی، یکی از اعضای حزب کمونیست و من نوشتن می کنم مثل اینکه به شدت و بی رحمانه برق گرفتم، در حالیکه در حال کار کردن و تکان خوردن بودم. اوبرمن: این که چه کسی باید برای غلبه بر خود و / یا طبیعت تبدیل شود. خالق نیز نابودی است. او باید بی رحمانه باشد شکستن ارزش های قدیمی و ایجاد ones.The آخرین مرد شادی وعده داده شده است، اما چه کسی رهبری خواهد کرد و چه کسی اطاعت خواهد کرد؟ هر کس همان است، و کسانی که متفاوت هستند دیوانه است. آخرین مرد شادی را اختراع کرد. من برای خلق کردن از همه چیز، خدا را خلق کردم. خدا نیز رنج می برد و در نتیجه ناقص است مانند سازندگانش. مرد از بدن متنفر بود و بنابراین روحیه ایجاد کرد. انسان از زمین نفرت داشت و به همین جهت آسمان را ایجاد کرد. شک گناه بود دانش از بین رفته است Ego انسان را برای زمین بازیابی خواهد کرد. شما به من می گوئید @ زندگی می کند سخت است تحمل @ اما چرا شما را به افتخار صبح و استعفای خود را در شب؟ زندگی سخت است؛ اما عمل نکنید! ما همه ما عادات عجیب و غریب بارور، مرد و زن الاغ است. ما چطور با گل رز، که به دلیل یک قطره شبنم بر آن غلبه می کند، درهم ریخته است؟ درست است که ما زندگی را دوست داریم، نه به این دلیل که ما زندگی می کنیم، بلکه به خاطر اینکه ما عاشق هستیم. همیشه یک دیوانگی در عشق هست. اما همیشه در جنون هم همینطور است.\nجنگجویان ذهنی: کسانی که با شجاعت مبارزه برای اعتقادات خود، به بشریت بیش از کاهنان کمک می کنند که به آرامی ایده های دیگران را می پذیرند. وقتی شاهد خواندن صحیح از خودتان هستید، یک شاهد را دعوت میکنید؛ و هنگامی که او را فریب دادید تا به خوبی از شما بپرسد، پس شما به خودتان فکر می کنید. این به احمق می گوید: \"ارتباط با دیگران شخصیت ها را خراب می کند\"، به ویژه اگر کسی آن را ندارد. یک مرد به همسایه اش می رود؛ زیرا او می خواهد خودم؛ دیگری چون او خود را از دست می دهد. عشق بدی به خودتان تنفر شما را به یک زندان تبدیل می کند. اینها کسانی هستند که دورتر هستند که باید از عشق شما به همسایۀ خود پول بگیرند و حتی اگر پنج نفر از شما با هم باشند، همیشه یک ششم است که باید بمیرد.\nبا استفاده از افراد دیگر به عنوان یک پیشنهاد برای ایجاد احساس خوشبختی. گروه هایی از افراد محترم که بسیار باهوش هستند می توانند به افراد غریبه ای که دوستشان دارند بسیار خوب رفتار کنند. کسانی که واقعا دوست دارند، سازندگان هستند و به این ترتیب، نابود کنندگان و تبهکاران و احترام می کنند. اجازه ندهید فضایل، خوب و بد، تحقق خود را به عنوان یک خالق محدود سازید . باقی مانده از زمین و در آسمان از دست رفته خود را از بدن و بدن خود را از دست ندهید. بطور واضح، من اغلب در ضعیفانی که خود را خوب می دانستند چون آنها پنجه ندارند خندیدند.\nنیچه می گوید خدا مرده است، اما به طور مداوم به فرشتگان و موجودات جادویی اشاره می کند: آیا او دین جدیدی از Overman را ایجاد می کند؟ از تبدیل شدن؟ نیچه Zarathustra شکی در مورد آینده است. او نگران یادگیری برای یادگیری است؛ آموزش و پرورش عشق به جمع آوری خلق های دیگر مردم است. در پایین، این نرم افزارها بیشتر از همه چیز را می خواهند: هیچ کس نباید آنها را صدمه ببیند. به این ترتیب آنها سعی می کنند همه را محترم شمارند. با این حال، این بدبختی است، حتی اگر آن را فضیلت نامید ... فضیلت به آنها این است که باعث می شود که کورکورانه و خسته کننده باشد: با این کار، گرگ را به یک سگ تبدیل می کنید و خود انسان به حیوان خانگی خانگی خود تبدیل می شود. صندلی در وسط، @ smirking شما به من می گوید؛ @ و دقیقا همانطور که از جنگجویانی که در حال مرگ هستند از گاوهای سرگرم کننده استفاده می کنند. @ این، با این حال، متوسط ​​بودن است، هرچند که آن را معتدل می نامند.\nنیچه اغلب حالت تهوع او را ذکر می کند که او را مثل یک مار می بیند. همیشه آن را از بین برده است که زندگی را به وجود می آورد که از طریق حیات ناشی از ذات و انرژی های خود است. فضیلت های کوچک: بیشتر به اخلاق نباشید تا اینکه با مردان باشید. ایمنی و شادی کامل برای ذهن های کوچک و کوچک انجام می شود. خدایان قدیم، هنگامی که خداحافظی خدا تنها یک خدا را اعلان کردند، به خودشان خندیدند. خنده و زشتی برای نیچه بسیار مهم است - او را از انجام انتقام جلوگیری می کند. خالق محدودیت های اعمال شده توسط دیگران را محدود نمی کند. شر آنها بسیار کوچک است: از مردان کوچک با فضیلت های کوچک. دشمن بزرگ روح گرانش، که از زمان تولد انسان ها را با خیر و شر و فضیلت نگه می دارد. انسان باید راه خود را افزایش دهد، ارزش های خود را به دست آورد. هیچ راه و مسیر صحیح برای همه مردان وجود ندارد: این است که ...

مشاهده لینک اصلی
فریدریش نیچه در کتاب مشهور خود، پل مردی با طبیعت اصلی خود را ایجاد می کند. این کتاب بیش از یک تقلید از تصاویر متافیزیکی است. این کتاب بیان میکند که انسان به یک نیروی انتزاعی، نامرئی تبدیل شده است. Zarathustra به انسان نشان می دهد که زندگی با شانس حکمرانی می شود و اینکه کاهش طبیعت بشر در انتظار آن است که چیزی یا کسی آن را در زندگی هدایت کند. تعالیم سقراط در اینجا مبارزه می شود؛ زیرا زندگی برای نیچه نیرویی نیست هدف، واقعگرایانه. کشف زرتشت دقیقا این است: قدرت، قدرت و ترانزیت. جنبش هایی که به طبیعت انسانی می پیوندند تمایل دارند که همه چیز مقدس باشد، همه چیز در یک دایره کاملا متناوب، همه چیز باید برکت داده شود. این کتاب، شعر، نیچه مشتاق ما را به ارمغان می آورد، که توسط خدای مورد علاقه اش گرفته شده است: Book Fair 2019. Art.Lisbon Book Fair.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب چنین گفت زرتشت


 کتاب فلسفه زیبایی : تفسیری تومایی
 کتاب فلسفه ادراک حسی
 کتاب اخلاق مهار جنگ
 کتاب 	الهیات پساهولوکاست
 کتاب دلایل عشق
 کتاب سینما و اندیشه