این مردمان کامبوجیایی، این قربانیان بی نام و نشان با آن صورت های مات، بدن ها ینزار و شماره های سنجاق شده به پیراهن، تا ابد به مرگ می نگرند. آن ها حتا اگر نامی هم داشته باشند برای "ما" نا شناخته اند. مانند همان عکسی که در یکی از نوشته های وواف به ان اشاره شد: جسد مرد یا زنی مثله شده که می توانست از آن لاشه ی یک خوک باشد. نکته ی مورد نظر ائ مقیاس درنده خویی جنگ است که آن چه را که از انسان به عنوان ارزش فردی یا بشری شناخته شده ویران می کند: البته وقتی به چهره ی جنگ در قالب تصویر و از راه دور نگریسته شود،نمی توان انتظار بیشتری داشت.
ترجمه ی زهرا درویشیان
خرید کتاب تماشای رنج دیگران
جستجوی کتاب تماشای رنج دیگران در گودریدز
معرفی کتاب تماشای رنج دیگران از نگاه کاربران
نظر به درد دیگران دومین کتاب سوزان سانتاگ پیرامون عکس و عکاسی است و بهویژه به عکاسی جنگ میپردازد. احسان کیانیخواه ترجمهای روان از این کتاب ارائه کرده است. سانتاگ در این کتاب واکنشی را که تصاویر درد و رنج بشری بین مردم برمیانگیزند، مورد واکاوی قرار میدهد و سعی میکند به این پرسش پاسخ دهد که آیا قساوتی که در این عکسها نهفته، قادر است از وقوع جنگهای آینده جلوگیری کند. به تاریخچهی بازنمایی تصویری آلام انسانی و کاربرد عکاسی در جنگها از زمان اختراع دوربین عکاسی نگاهی میاندازد و چالشهای اخلاقیِ پیش روی عکاسی از خشونت علیه بشر را مطرح میکند.ه
ویرجینیا وولف در کتاب خود «سه گینی»، در اشاره به عکسهای قساوتبار از جنگ داخلی اسپانیا، اظهار میدارد که فقط آدمی که ازنظر اخلاقی هیولاست،با دیدن این عکسها منزجر نشده و برای براندازی این کشتار تلاش نمیکند. سانتاگ این نظر وولف را به چالش کشیده و میپرسد آیا «واقعاً این عکسها انسانهای خیرخواه را علیه جنگ متحد میکند؟» او تأکید میکند که «این عکسها به مبارزهجویی جمهوریخواهان [اسپانیا] هم دامن میزنند و آیا اصلاً این عکسها به این منظور منتشر نشدهاند؟» وقتی عکسهای جنگ و خشونت و کشتار غیرنظامیان از سوی دشمن منتشر میشود، تنها سبب افزایش نفرت شده و «چیز تازهای راجع به دشمن ندارد که آنها پیشاپیش آمادگی باور کردنش را نداشته باشند.» از طرف دیگر وقتی این عکسها بهعنوان جنایات نیروهای خودی انتشار یابند، معمولاً واکنش این است که این عکسها ساختگیاند. بنابراین سانتاگ معتقد است «ویرانگریِ جنگ بهخودیخود استدلالی علیه به راه انداختن جنگ نیست» و دیدن تصاویر قساوتبار جنگ، جلوی آن را نمیگیرد، ازجمله مصداقهای آن کتاب «جنگ علیه جنگ» ارنست فردریش که در 1930 منتشر شد و دربرگیرندهی عکسهای دردناکی از جنگ جهانی اول بود و نیز فیلم کارگردان فرانسوی، آبل گانس، بانام «متهم میکنم» در سال 1938، درحالیکه یک سال بعد آن جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست.ه
زندگی مدرن فرصتهای بیشماری فراهم میکند که به درد دیگران نظر بیندازیم. از این تصاویرِ بازنمایی رنجها و خشونتها استفادههای بسیاری میشود: واکنش اعتراضآمیز به دولتها، فراخوانی برای صلح و بیانیههای ضد جنگطلبی، بهانهای برای انتقامجویی و یا صرفاً آگاهی ازآنچه در دنیا میگذرد. این احتمال زیاد است که با مشاهدهی بعضی عکسها به گریه بیفتیم ولی نباید فراموش کنیم که بپرسیم «عکسها، قساوتها و مرگ چه کسانی را نشان ندادهاند.»ه
از قرن نوزدهم اخبار جنگ به نشریات راه یافت و با توصیفات از حوادث جنگ همدلی، انزجار، میهنپرستی و واکنشهایی اینچنین را در مخاطبان برانگیخت. ازجمله گوستاو موانیه تحت تأثیر شرحهای خبرنگاران روزنامهها و توجه به تلفات رزمندگان در هر سوی جنگ صلیب سرخ را بنیاد نهاد. با پیدایش عکاسی، اخبار جنگ به عکسها آراسته شدند. جنگ ویتنام در دههی70 قرن بیستم تحت پوشش تلویزیونی قرار گرفت. «به نظاره نشستن فجایعی که در کشوری دیگر در حال وقوعاند ازجمله نابترین تجربههای دوران مدرن ماست» که خبرنگاران به ما ارزانی داشتهاند. افرادی که تجربهی حضور در جنگ را نداشتهاند، با چنین تصاویری آن را درک و فهم میکنند. بدین سبب است که امروزه کسانی که فاجعهای را از سر گذراندهاند، تجربهشان را با جملهی «مثل فیلمها بود» بیان میکنند.ه
عکسها از یکسو واقعیتی عینی را بازنمایی میکنند، دوربین است که عکس را ثبت میکند و از سوی دیگر بالاخره عکاسی پشت دوربین ایستاده و این به معنی «زاویهی دید شخصی» است. از طرفی شخصی که پشت دوربین است و عکس را برمیدارد، اثباتی است بر واقعی بودن حادثهای که رخداده و از طرف دیگر این معنی را میدهد که عکاس کادری را انتخاب کرده و بقیهی تصویر را انتخاب نکرده است.ه
عکاسی تنها شاخهی هنری است که در آن فردی کاملاً مبتدی ممکن است اثری قابلمقایسه با عکاسان حرفهای ارائه دهد. یکی از دلایل این امر نقشی است که تصادف درگرفتن عکس دارد و دیگر اینکه «علاقهای نسبت به عکسهای آنی، ناپخته و عیب و ایراد دار» وجود دارد، زیرا هنگامیکه عکس رویدادهای ناگوار هنرمندانه و با ترکیببندی و نورپردازی مناسبی پرداختهشده باشد، به نظر میرسد از وثوق و اعتبار کمتری برخوردار باشد. دست بردن در عکس از اعتبار آن میکاهد چراکه عکسهای فجایع، اسناد تاریخی هستند. هرچند سانتاگ اشاره میکند که چندی از مهمترین عکسهای اولیه در تاریخ عکاسی جنگ نتیجهی چینش و صحنهسازی یا تغییراتی در کادر عکاسی بودهاند، ازجمله عکس خیرهکنندهی «بیتو» از ویرانهی قصر سیکاندارباگاه، عکسهایی که بنگاه عکاسی بریدی از جنگ داخلی آمریکا گرفت، عکس مشهور برافراشته شدن پرچم آمریکا بر فراز بلندیهای ایووجیما در فوریهی 1945. از زمان جنگ ویتنام میتوان تقریباً مطمئن بود که هیچکدام از عکسهای معروف صحنهسازی نشدهاند چراکه تصاویر تلویزیونی برای دست بردن در عکسها محدودیت ایجاد میکند.ه
تصویرسازی از رنج بشری از سالهای دور رواج داشته، مجسمهی گروهی لائوکوئون و پسرانش که از درد به خود میپیچند، مصائب بیشمار مسیح، تصاویر کشتارها و شکنجههای شهدای مذهبی. به نظر سانتاگ «ظاهراً میل به تصویر کشیدن بدنهای رنجور و دردمند تقریباً به همان شدت و حدت میل به بازنمایی بدنهای برهنه است.» به عقیدهی او ما آگاهانه یا ناخودآگاه از دیدن اینگونه تصاویر لذت میبریم. کششی شهوانی نسبت به تصاویر بدنهای مثلهشده وجود دارد. «تمام تصاویری که تعرض به بدنی زیبا را نشان میدهند تا حدی پورنوگرافیک هستند.» ولی سانتاگ معتقد است که تنها کسانی که میتوانند مرهمی بر این درد و رنجها بگذارند یا از این تصاویر درد و رنج چیزی بیاموزند، حق دارند به این تصاویر نگاه کنند.ه
«قربانیان، بستگان سوگوار و مصرفکنندگان خبرها همه نزدیکی یا دوری خاص خودشان را از جنگ دارد.» درنتیجه زمانی که سوژهی عکس خودی باشد، عکاسان محتاطانهتر رفتار میکنند. رسانههای رسمی معمولاً تصویر چهرهی کشتهشدگان نیروهای کشور خود را نشان نمیدهند و برانگیختن احساسات و تحمیل رنج مضاعف به خانوادهی قربانیان را بهعنوان دلیل بیان میکنند. درحالیکه چهرهی قربانیان و کشتهشدگان سرزمینهای دوردست، مردم تیرهی آسیا و آفریقا، بیهیچ ملاحظهای به تصویر کشیده میشود، انگارنهانگار که اجساد قربانیان افغانستانی، عراقی و سودانی خانوادهای دارند که ممکن است این عکسها را ببینند. تجربهی جنگ ویتنام نشان داد که مردم با دیدن ویرانی و جنایت حاصل از نیروهای خودی چگونه انزجار و اعتراض خود را نشان میدهند. درنتیجه در جنگهای بعدی ازجمله در جنگ فالکلندز، جنگ خلیج، جنگ افغانستان محدودیتهای بسیاری بر حضور خبرنگاران و عکاسان مستقل در صحنههای نبرد صورت گرفت.ه
«آیا نمایش قساوتهای جنگی باعث کرختی و انفعال آدمیان نسبت به این تصاویر میشود؟» سانتاگ مثالی میآورد از اینکه دولت کانادا بر روی پاکتهای سیگار عکسها منزجرکنندهای از ریههای سرطانی، خون دلمهبسته از سکتههای مغزی و ... چاپ کرد و میزان ترک سیگار در افرادی که پاکتهای حاوی تصاویر ناخوشایند خریداری میکردند، افزایش یافت. سانتاگ میپرسد که آیا پنج سال بعد نیز این تصاویر اثر شوکآور و هولناک خود را بر خریداران سیگار خواهد داشت و با تردید پاسخ میدهد که «به نظر میرسد انسان به هولناکی تصاویر وحشتناک و رنجآور عادت میکند.» ولی در ادامه اظهار میدارد که در بعضی موارد چنین نیست. «بازنماییهای تصلیب مسیح هرگز برای معتقدانش کهنه و ملالآور نمیشود» یا «گریهی بینندگان ایرانی نمایش تعزیه دربارهی خیانت به امام حسین و قتل او هم تمامی ندارد.»ه
تصاویر انزجارآور و هولناک جنگی هیچگاه عادی نخواهند شد و آدمیان به دیدن آنها خو نخواهند گرفت، بلکه به این دلیل اثرگذاری خود را از دست میدهند که نمیتوان به این تصاویر دوباره نگاه کرد ـ اگر همان یکبار را بشود دیدشان. از سوی دیگر تصاویری که تلویزیون، اصلیترین رسانهی خبری نشان میدهد، «بنا به تعریف، تصاویری هستند که دیر یا زود آدم را خسته میکنند.» وفور تصاویر در تلویزیون نمیگذارد که هیچکدام از تصاویر برجسته شوند و همه ارزش یکسانی مییابند. اینکه بهراحتی میتوان کانال را عوض کرد، سبب میشود مخاطب بهراحتی دلسرد شده و توجهش کاهش یابد.ه
دلیل دیگری که باعث میشود تصاویر هولناک جنگ اثرشان را بر انسانها از دست بدهند، احساس ناتوانی است. «وقتی از ظواهر چنین پیدا باشد که یک جنگ، هر جنگی، را نمیشود متوقف کرد، مردم به وقایع هولناک آن واکنش کمتری نشان میدهند. همدردی حس کمثباتی است. یا باید در قالب عمل دربیاید یا از بین میرود.» سانتاگ جنگ بوسنی را مثال میزند و مصداق امروزهاش جنگ سوریه است.ه
در نهایت سانتاگ میگوید ما، که تجربهی جنگ از نزدیک و وقایع آن را نداشتهایم، هرگز قادر به درک و تصور جنگ و اینکه چقدر رعبآور و مهیب است، نیستیم. «این حسی که در وجود هر سرباز و هر خبرنگار و هر مددرسان و هر شاهد مستقلی است که زمانی زیر آتش جنگ به سر برده».ه
مشاهده لینک اصلی
برای من جذابیت زیادی نداشت چون چیز زیادی از جنگ های دنیا نمیدونم و این کتاب زیاد از تاریخ حرف میزد و من نکات قابل تاملش رو نمیفهمیدم.
هر انسانی که رنج کشیده، دوست داره که این رنج انحصاری مال خودش باشه. که بتونه بگه من متفاوتم و توی این شرایط دووم اوردم. هیچ صربستانی جنگ زده ای دوس نداره عکس های دلخراش جنگ خودشون رو همزمان با خشکسالی افریقا کنار هم نمایش بدن.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب تماشای رنج دیگران
ترجمه ی زهرا درویشیان
خرید کتاب تماشای رنج دیگران
جستجوی کتاب تماشای رنج دیگران در گودریدز
ویرجینیا وولف در کتاب خود «سه گینی»، در اشاره به عکسهای قساوتبار از جنگ داخلی اسپانیا، اظهار میدارد که فقط آدمی که ازنظر اخلاقی هیولاست،با دیدن این عکسها منزجر نشده و برای براندازی این کشتار تلاش نمیکند. سانتاگ این نظر وولف را به چالش کشیده و میپرسد آیا «واقعاً این عکسها انسانهای خیرخواه را علیه جنگ متحد میکند؟» او تأکید میکند که «این عکسها به مبارزهجویی جمهوریخواهان [اسپانیا] هم دامن میزنند و آیا اصلاً این عکسها به این منظور منتشر نشدهاند؟» وقتی عکسهای جنگ و خشونت و کشتار غیرنظامیان از سوی دشمن منتشر میشود، تنها سبب افزایش نفرت شده و «چیز تازهای راجع به دشمن ندارد که آنها پیشاپیش آمادگی باور کردنش را نداشته باشند.» از طرف دیگر وقتی این عکسها بهعنوان جنایات نیروهای خودی انتشار یابند، معمولاً واکنش این است که این عکسها ساختگیاند. بنابراین سانتاگ معتقد است «ویرانگریِ جنگ بهخودیخود استدلالی علیه به راه انداختن جنگ نیست» و دیدن تصاویر قساوتبار جنگ، جلوی آن را نمیگیرد، ازجمله مصداقهای آن کتاب «جنگ علیه جنگ» ارنست فردریش که در 1930 منتشر شد و دربرگیرندهی عکسهای دردناکی از جنگ جهانی اول بود و نیز فیلم کارگردان فرانسوی، آبل گانس، بانام «متهم میکنم» در سال 1938، درحالیکه یک سال بعد آن جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست.ه
زندگی مدرن فرصتهای بیشماری فراهم میکند که به درد دیگران نظر بیندازیم. از این تصاویرِ بازنمایی رنجها و خشونتها استفادههای بسیاری میشود: واکنش اعتراضآمیز به دولتها، فراخوانی برای صلح و بیانیههای ضد جنگطلبی، بهانهای برای انتقامجویی و یا صرفاً آگاهی ازآنچه در دنیا میگذرد. این احتمال زیاد است که با مشاهدهی بعضی عکسها به گریه بیفتیم ولی نباید فراموش کنیم که بپرسیم «عکسها، قساوتها و مرگ چه کسانی را نشان ندادهاند.»ه
از قرن نوزدهم اخبار جنگ به نشریات راه یافت و با توصیفات از حوادث جنگ همدلی، انزجار، میهنپرستی و واکنشهایی اینچنین را در مخاطبان برانگیخت. ازجمله گوستاو موانیه تحت تأثیر شرحهای خبرنگاران روزنامهها و توجه به تلفات رزمندگان در هر سوی جنگ صلیب سرخ را بنیاد نهاد. با پیدایش عکاسی، اخبار جنگ به عکسها آراسته شدند. جنگ ویتنام در دههی70 قرن بیستم تحت پوشش تلویزیونی قرار گرفت. «به نظاره نشستن فجایعی که در کشوری دیگر در حال وقوعاند ازجمله نابترین تجربههای دوران مدرن ماست» که خبرنگاران به ما ارزانی داشتهاند. افرادی که تجربهی حضور در جنگ را نداشتهاند، با چنین تصاویری آن را درک و فهم میکنند. بدین سبب است که امروزه کسانی که فاجعهای را از سر گذراندهاند، تجربهشان را با جملهی «مثل فیلمها بود» بیان میکنند.ه
عکسها از یکسو واقعیتی عینی را بازنمایی میکنند، دوربین است که عکس را ثبت میکند و از سوی دیگر بالاخره عکاسی پشت دوربین ایستاده و این به معنی «زاویهی دید شخصی» است. از طرفی شخصی که پشت دوربین است و عکس را برمیدارد، اثباتی است بر واقعی بودن حادثهای که رخداده و از طرف دیگر این معنی را میدهد که عکاس کادری را انتخاب کرده و بقیهی تصویر را انتخاب نکرده است.ه
عکاسی تنها شاخهی هنری است که در آن فردی کاملاً مبتدی ممکن است اثری قابلمقایسه با عکاسان حرفهای ارائه دهد. یکی از دلایل این امر نقشی است که تصادف درگرفتن عکس دارد و دیگر اینکه «علاقهای نسبت به عکسهای آنی، ناپخته و عیب و ایراد دار» وجود دارد، زیرا هنگامیکه عکس رویدادهای ناگوار هنرمندانه و با ترکیببندی و نورپردازی مناسبی پرداختهشده باشد، به نظر میرسد از وثوق و اعتبار کمتری برخوردار باشد. دست بردن در عکس از اعتبار آن میکاهد چراکه عکسهای فجایع، اسناد تاریخی هستند. هرچند سانتاگ اشاره میکند که چندی از مهمترین عکسهای اولیه در تاریخ عکاسی جنگ نتیجهی چینش و صحنهسازی یا تغییراتی در کادر عکاسی بودهاند، ازجمله عکس خیرهکنندهی «بیتو» از ویرانهی قصر سیکاندارباگاه، عکسهایی که بنگاه عکاسی بریدی از جنگ داخلی آمریکا گرفت، عکس مشهور برافراشته شدن پرچم آمریکا بر فراز بلندیهای ایووجیما در فوریهی 1945. از زمان جنگ ویتنام میتوان تقریباً مطمئن بود که هیچکدام از عکسهای معروف صحنهسازی نشدهاند چراکه تصاویر تلویزیونی برای دست بردن در عکسها محدودیت ایجاد میکند.ه
تصویرسازی از رنج بشری از سالهای دور رواج داشته، مجسمهی گروهی لائوکوئون و پسرانش که از درد به خود میپیچند، مصائب بیشمار مسیح، تصاویر کشتارها و شکنجههای شهدای مذهبی. به نظر سانتاگ «ظاهراً میل به تصویر کشیدن بدنهای رنجور و دردمند تقریباً به همان شدت و حدت میل به بازنمایی بدنهای برهنه است.» به عقیدهی او ما آگاهانه یا ناخودآگاه از دیدن اینگونه تصاویر لذت میبریم. کششی شهوانی نسبت به تصاویر بدنهای مثلهشده وجود دارد. «تمام تصاویری که تعرض به بدنی زیبا را نشان میدهند تا حدی پورنوگرافیک هستند.» ولی سانتاگ معتقد است که تنها کسانی که میتوانند مرهمی بر این درد و رنجها بگذارند یا از این تصاویر درد و رنج چیزی بیاموزند، حق دارند به این تصاویر نگاه کنند.ه
«قربانیان، بستگان سوگوار و مصرفکنندگان خبرها همه نزدیکی یا دوری خاص خودشان را از جنگ دارد.» درنتیجه زمانی که سوژهی عکس خودی باشد، عکاسان محتاطانهتر رفتار میکنند. رسانههای رسمی معمولاً تصویر چهرهی کشتهشدگان نیروهای کشور خود را نشان نمیدهند و برانگیختن احساسات و تحمیل رنج مضاعف به خانوادهی قربانیان را بهعنوان دلیل بیان میکنند. درحالیکه چهرهی قربانیان و کشتهشدگان سرزمینهای دوردست، مردم تیرهی آسیا و آفریقا، بیهیچ ملاحظهای به تصویر کشیده میشود، انگارنهانگار که اجساد قربانیان افغانستانی، عراقی و سودانی خانوادهای دارند که ممکن است این عکسها را ببینند. تجربهی جنگ ویتنام نشان داد که مردم با دیدن ویرانی و جنایت حاصل از نیروهای خودی چگونه انزجار و اعتراض خود را نشان میدهند. درنتیجه در جنگهای بعدی ازجمله در جنگ فالکلندز، جنگ خلیج، جنگ افغانستان محدودیتهای بسیاری بر حضور خبرنگاران و عکاسان مستقل در صحنههای نبرد صورت گرفت.ه
«آیا نمایش قساوتهای جنگی باعث کرختی و انفعال آدمیان نسبت به این تصاویر میشود؟» سانتاگ مثالی میآورد از اینکه دولت کانادا بر روی پاکتهای سیگار عکسها منزجرکنندهای از ریههای سرطانی، خون دلمهبسته از سکتههای مغزی و ... چاپ کرد و میزان ترک سیگار در افرادی که پاکتهای حاوی تصاویر ناخوشایند خریداری میکردند، افزایش یافت. سانتاگ میپرسد که آیا پنج سال بعد نیز این تصاویر اثر شوکآور و هولناک خود را بر خریداران سیگار خواهد داشت و با تردید پاسخ میدهد که «به نظر میرسد انسان به هولناکی تصاویر وحشتناک و رنجآور عادت میکند.» ولی در ادامه اظهار میدارد که در بعضی موارد چنین نیست. «بازنماییهای تصلیب مسیح هرگز برای معتقدانش کهنه و ملالآور نمیشود» یا «گریهی بینندگان ایرانی نمایش تعزیه دربارهی خیانت به امام حسین و قتل او هم تمامی ندارد.»ه
تصاویر انزجارآور و هولناک جنگی هیچگاه عادی نخواهند شد و آدمیان به دیدن آنها خو نخواهند گرفت، بلکه به این دلیل اثرگذاری خود را از دست میدهند که نمیتوان به این تصاویر دوباره نگاه کرد ـ اگر همان یکبار را بشود دیدشان. از سوی دیگر تصاویری که تلویزیون، اصلیترین رسانهی خبری نشان میدهد، «بنا به تعریف، تصاویری هستند که دیر یا زود آدم را خسته میکنند.» وفور تصاویر در تلویزیون نمیگذارد که هیچکدام از تصاویر برجسته شوند و همه ارزش یکسانی مییابند. اینکه بهراحتی میتوان کانال را عوض کرد، سبب میشود مخاطب بهراحتی دلسرد شده و توجهش کاهش یابد.ه
دلیل دیگری که باعث میشود تصاویر هولناک جنگ اثرشان را بر انسانها از دست بدهند، احساس ناتوانی است. «وقتی از ظواهر چنین پیدا باشد که یک جنگ، هر جنگی، را نمیشود متوقف کرد، مردم به وقایع هولناک آن واکنش کمتری نشان میدهند. همدردی حس کمثباتی است. یا باید در قالب عمل دربیاید یا از بین میرود.» سانتاگ جنگ بوسنی را مثال میزند و مصداق امروزهاش جنگ سوریه است.ه
در نهایت سانتاگ میگوید ما، که تجربهی جنگ از نزدیک و وقایع آن را نداشتهایم، هرگز قادر به درک و تصور جنگ و اینکه چقدر رعبآور و مهیب است، نیستیم. «این حسی که در وجود هر سرباز و هر خبرنگار و هر مددرسان و هر شاهد مستقلی است که زمانی زیر آتش جنگ به سر برده».ه
مشاهده لینک اصلی
برای من جذابیت زیادی نداشت چون چیز زیادی از جنگ های دنیا نمیدونم و این کتاب زیاد از تاریخ حرف میزد و من نکات قابل تاملش رو نمیفهمیدم.
هر انسانی که رنج کشیده، دوست داره که این رنج انحصاری مال خودش باشه. که بتونه بگه من متفاوتم و توی این شرایط دووم اوردم. هیچ صربستانی جنگ زده ای دوس نداره عکس های دلخراش جنگ خودشون رو همزمان با خشکسالی افریقا کنار هم نمایش بدن.
مشاهده لینک اصلی